علی قاسمپور
 
 
منوی اصلی
صفحه نخـــــست
چــــاپ صفــــحه
خـــانه كردن وب
ذخـــــیره صفحه
پـست الکترونیک
بایگـــانی مطالب
در باره ی ما
 

وصیت شهدا
موضاعات
پیوند وبلاگ
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان SHAHID6 و آدرس rahbar6.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






 

فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی


آرشیو ماهیانه
مرداد 1393
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
نویسندگان
نویسندگان
پیوند وبلاگ
پخش زنده
مشهد سر
مردان خدایی
ذوالفقار
شجاع دلان
واقعه
پایگاه
حواله یوان به چین
خرید از علی اکسپرس
دزدگیر دوچرخه

:: تمام پیوندها ::
 
طراح قالب و کد های جاوا...

كاربران آنلاين: نفر
تعداد بازديدها:
RSS

طراح قالب و کد های جاوا...

Www.LoxBlog.Com

کد های وجاوا :

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 57
بازدید کل : 11774
تعداد مطالب : 24
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


>

http://s4.picofile.com/file/7851146234/logo1.jpg

پخش زنده حرمپخش زنده حرم

سخن

 

فرمانده معظم کل قوا در آستانه روز ارتش جمهوری اسلامی:
ارتش، سپاه و بسیج یک فرهنگ جدید به دنیا عرضه کرده‌اند/ تناقض رفتار آمریکا در قبال کشتار بی‌گناهان

حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای با اشاره به رویکرد متفاوت نیروهای مسلح ایران در مقایسه با ارتش‌های دنیا، فرمودند: ارتش، سپاه و بسیج یک فرهنگ و جهت‌گیری جدید را به دنیا عرضه کرده‌اند که الگوی بدیعی در مقابل جهت‌گیری استعماری و سلطه‌گرانه بیشتر ارتش‌های دنیاست.

خبرگزاری فارس: ارتش، سپاه و بسیج یک فرهنگ جدید به دنیا عرضه کرده‌اند/ تناقض رفتار آمریکا در قبال کشتار بی‌گناهان

به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی ظهر امروز(چهارشنبه) در آستانه ۲۹ فروردین روز ارتش جمهوری اسلامی در دیدار جمعی از فرماندهان، کارکنان منتخب و اعضای پایگاه‌های بسیج شهرک‌های سازمانی و همچنین تعدادی از خانواده‌های ارتشیان، ارتش جمهوری اسلامی ایران را مایه افتخار و ارتشی مردمی، علمی، اعتقادی، دارای ابتکارات گوناگون و آزموده شده خواندند و با اشاره به غیرمنطقی بودن جبهه استکبار به سرکردگی امریکا، تأکید کردند: امروز، تمدن غرب بواسطه تناقض‌ها، بی‌منطقی‌ها، زورگویی‌ها و بی‌اعتنایی به اصول انسانی در معرض سقوط و سرنگونی قرار گرفته است.


فکه کجاست؟

 

 

فکه‌ مثل‌ هیچ‌ جا نیست‌!

 

فکه‌ مثل‌ هیچ‌ جا نیست‌! نه‌ شلمچه‌، نه‌ ماووت‌، نه‌ سومار، نه‌ مهران‌، نه‌ طلائیه‌، نه‌...
فکه‌ فقط‌ فکه‌ است‌! با قتلگاه‌ و کانال هایش‌، با تپه‌ ماهور و دشت هایش‌.
فکه‌ قربانگه‌ اسماعیل‌هاست‌ به‌ درگاه‌ خدای‌ مکه‌.
فکه‌ را سینه‌ای‌ است‌ به‌ وسعت‌ میدان های‌ مین‌ِ گسترده‌ بر خاک‌.
فکه‌ را دلی‌ است‌ به‌ پهنای‌ سیم های‌ خاردار خفته‌ در دشت‌.
فکه‌ را باغ هایی‌ است‌ به‌ سر سبزی‌ جنگل‌ امقر.

 

فکه‌، روحی‌ دارد به‌ لطافت‌ ابرهای‌ گریان‌ در شب‌ والفجریک‌.
فکه‌، چشمانی‌ دارد به‌ بصیرت‌ دیده‌بان‌ خفته‌ در خون‌، بر ارتفاع‌ صد و دوازده‌.
فکه‌، خفته‌ بر زیر گام هایی‌ است‌ که‌ رفتند و باز نیامدند.
فکه‌، استوار ایستاده‌ است‌، برتر از سنگرهای‌ بتونی‌ ضد آرپی‌ جی‌.
فکه‌،هیچ‌ در کف‌ ندارد، همچون‌ بسیجی‌ ایستاده‌ در برابر تانک های‌ مدرن‌ بعث‌.
فکه‌، همه‌ چیز دارد، همچون‌ بسیجی‌ مهیای‌ سفر به‌ دیار حضرت‌ دوست‌.


قلب‌ فکه‌، در والفجر مقدماتی‌ تپید.
قلب‌ فکه‌، در والفجر یک‌ از حرکت‌ بازایستاد.
قلب‌ فکه‌، در دشت‌ سُمِیدِه‌ پاره‌ پاره‌ شد.
قلب‌ فکه‌، در قتلگاه‌ رُشیدیه‌ سوراخ‌ سوراخ‌ شد.
قلب‌ فکه‌، در ارتفاع‌ صدوچهل‌وسه‌ شکست‌.
قلب‌ فکه‌، میان‌ کانال‌ِ کمیل‌ جا ماند.
چه‌ بسیار چشم ها که‌ بر خاک‌ فکه‌ نگران‌ ماندند.
چه‌ بسیار لب ها که‌ در سنگرهای‌ فکه‌ خندان‌ خفتند.
چه‌ بسیارروح ها که‌ شادمان‌ درفکه‌ بالشان‌ خونی‌ شد.
چه‌ بسیار کبوترها که‌ پر بسته‌ در فکه‌ از کانال ها پر کشیدند.
چه‌ بسیار مرغان‌ آغشته‌ به‌ عشقی‌ که‌ در فکه‌ غریبانه‌ ذبح‌ شدند.
از فکه‌، فقط‌ باید در فکه‌ سخن‌ گفت‌ و بس‌.

از فکه‌، فقط‌ باید با اهل‌ فکه‌ سخن‌ گفت‌ و بس‌.
از فکه‌، باید برای‌ عاشقان‌ فکه‌ نشان‌ آورد و بس‌.
سوغات‌ فکه‌، چه‌ می‌تواند باشد جز مُشتی‌ سیم‌ خاردار وحشی‌؟
تحفه‌ از فکه‌، چه‌ می‌توان‌ برگرفت‌ جز پرچمی‌ سه‌ رنگ‌ خونی‌؟
یادآوری‌ از فکه‌، چه‌ می‌توان‌ با خود داشت‌ جز پلاکی‌ سوراخ‌ شده‌ بر سینه‌ از ترکش‌؟
در فکه‌ بود که‌ حلقوم ها، شمشیرها را دریدند.
در فکه‌ بود که‌ پیکرها، کمان ها را شکستند.
در فکه‌ بود که‌ سرها، نیزه‌ها را بالا بردند.
در فکه‌ بود که‌ جان ها، خاکیان‌ را جان‌ بخشیدند.
در فکه‌ بود که‌ ارواح‌ مطهر، مردگان‌ را جان‌ دادند.
در فکه‌ بود که‌ هر که‌ اهل‌ فکه‌ بود، روحش‌ به‌ اوج‌ پر کشید.
در فکه‌ بود که‌ هر که‌ آرزو می‌کرد چونان‌ مادرش‌ مفقود بماند، پیکری‌ از او باز نیامد و گمنام‌ خفت‌.

فکه‌ را دلی‌ است‌ داغدار مصطفی‌(ص‌).
فکه‌ را اثری‌ است‌ از پهلوی‌ شکسته‌ فاطمه‌(س‌).
فکه‌ را نشانی‌ است‌ از فرق‌ شکافته‌ علی‌(ع‌).
فکه‌ را تشتی‌ است‌ سرخ‌ از خون‌ حلقوم‌ حسن‌(ع‌).
فکه‌ را پیکری‌ است‌ پاره‌ پاره‌ از اندام‌ حسین‌(ع‌).

فکه‌ را درد غربت‌ پیر کرده‌.
فکه‌ را سوز هجر زمین‌گیر کرده‌.
فکه‌ را ژرفای‌ انتظار، چشم‌ به‌ زیارت‌ دوست‌ نگه‌ داشته‌.
فکه‌ را تنهایی‌ عشق‌ قداست‌ بخشیده‌.
مگر می‌شود پیامبر از فکه‌ گذر نکرده‌ باشد؟
مگر می‌شود فاطمه‌ دلش‌ در فکه‌ نسوخته‌ باشد؟

مگر می‌شود حسن‌ در فکه‌ غریب‌ نباشد؟
مگر می‌ شود حسین‌ در فکه‌ سر از بدنش‌ جدا نشده‌ باشد؟
مگر می‌ شود مهدی‌ فاطمه‌ بر فکه‌ گذری‌ ونظری‌ نداشته‌ باشد؟


فال روز
فال روزانه+فال+فال امروز+طالع بینی

فروردین:

شما امروز موجی از هیجان را درون خود حس می‌کنید، اما مسئولیت‌های قبلی تان مانع از این می‌شود که دست به عمل بزنید. حتی در برابر فشارهای سخت برعهده گرفتن مسئولیت‌هایتان، دوری گزیدن از خیال پردازی کمکتان می‌کند که زودتر از موقع کارها را انجام دهید. اما مشکلاتی هم هست که نمی‌توانید تغییرشان دهید، پس سرنوشت خود را قبول کرده و مشغول شوید. نگران نباشید؛ تفریح و سرگرمی‌هم بعد از کار به سراغتان می‌آید.

اردیبهشت:

امروز آرام گرفتن تبدیل به چالش شده است، چراکه عطارد در نشانه شما با بهرام نگران در یک دام گرفتاره شده اند. به جز اینکه شما در طول روز به تمام افکارتان با دقت گوش فرا می‌دهید، ممکن است از برخوردهای زبانی افراد دیگر خشمگین شوید، چراکه فکر می‌کنید مورد تهدید قرار گرفته اید. به هرجهت اکنون صحبت‌هایی که بدون فکر قبلی به زبان می‌آیند مفید نخواهند بود. برای کسب کردن دیدگاه‌های متفاوت به جای صحبت کردن سعی کنید بیشتر گوش دهید.

خرداد:

سیاره بخت شما یعنی عطارد امروز شما را به دردسر می‌اندازد، بخصوص اگر فکر کنید بیشتر از افراد دیگر می‌دانید. شما به اندازه کافی باهوش هستید، اما اگر بخواهید به طور دائم و به طرز طعنه آمیزی هوشتان را به نمایش بگذراید، کار خیلی نامناسبی انجام داده اید. افراد دیگر مطمئنا از سلطه جویی و پرخاشگری زبانی و بی رحمانه شما خسته می‌شوند. آنها همین که از صحبت‌های تند و تیز شما ناراحت شوند، به راحتی می‌توانند با ترک کردن محل به گفتگو خاتمه دهند. راه حل خیلی ساده است؛ اگر نمی‌خواهید تنها باشید باید با دیگران به مهربانی رفتار کنید.

تیر:

اگر تنها کسی باشید که مسئولیت‌های افراد دیگر را بهشان یادآوری می‌کنید اعصابتان به هم می‌ریزد!! شما امروز می‌خواهید به اندازه هر فرد دیگری تفریح و سرگرمی‌داشته باشید، بنابراین دوست ندارید در موضع قدرت واقع شوید. اگرچه وسوسه شده بودید که قاطعانه دست به عمل بزنید، اما احتمالا رنجش و ناراحتی تان را بروز نداده و همانطوری که ازتان انتظار می‌رفت رفتار می‌کنید. دلسرد نشوید؛ شما بعدا در طول هفته برای تفریح کردن هم وقت خواهید داشت.

مرداد:

باوجود اینکه می‌دانید هر فکری که در سرتان دارید را باید همین الان اجرا کنید، درباره یک مسئولیتی که نمی‌توانید حفظش کنید با احتیاط عمل می‌کنید. اعتماد به نفس شما با واقع بینی همراه شده است و همین بهتان اجازه نمی‌دهد خیلی خیال پردازی کنید! اما خیلی هم جدی نشوید، وگرنه فرصت خیلی خوبی که همین الان جلوی رویتان قرار دارد را از دست می‌دهید! یادتان باشد برای اینکه بتوانید به اهداف عالی خود برسید باید فراتر از آسایش و راحتی خود قدم بردارید.

شهریور:

امروز ثابت قدم بودن برای شما چندان راحت نیست، برای اینکه فکرتان بی قرار شده و برای رسیدن به رضایت به دوردستها پرواز می‌کند. اما احتمالا اهدافتان فراتر از دسترس شما باقی می‌مانند. وقتی که به مقصد نزدیک می‌شوید، عمدا آنرا به جای دیگر و حتی دورتر منتقل می‌کنید. این استراتژی برای اندازه گیری کردن میزان سازندگی شما نیست. بلکه تنها راه ساده ای است که بهتان انگیزه می‌دهد تا محدوده‌های جدید بیشتری را تحت پوشش قرار دهید.

مهر:

شما احساس می‌کنید که در محل کار باید بر مقاومت افراد دیگر چیره شوید. شما آماده هستید که برای عضو شدن در تیم هر کاری را انجام دهید، اما ظاهرا یک نفر بدون هیچ دلیل واضحی با شما مخالفت می‌کند. به جای تلاش برای ایجاد کردن ارتباط عاطفی، سعی کنید فقط کمی‌تغییر جهت بدهید. اگر فرد مذبور کناره گیری شما را ببیند، خودش فضایی را برای صحبت کردن با شما فراهم می‌کند.

آبان:

شما امروز برای دست یابی به جواب حاضر نیستید خیلی به خودتان زحمت بدهید، اما شاید مجبور باشید هرچیز بی اهمیت تری از جواب “مثبت” را قبول کنید. اگرچه شما امید دارید که به جوابی قطعی برسید، اما هنوز خاکستری‌های زیادی بین رنگ سفید و سیاه وجود دارد! فراموش نکنید دست یابی به نتیجه ای روشن و واضح به حدی که بتوانید برنامه ریزی‌های دیگری هم داشته باشید، چند روزی طول می‌کشد. برای رسیدن به موفقیت عجله نکنید؛ درغیر این صورت امکان دارد در مسیر نادرستی قرار گرفته و بیش تر از وقتی که لازم دارید را تلف کنید.

آذر:

امروز دانستن اینکه دقیقا چه می‌خواهید برای شما چالش برانگیز شده است! ابتدا هر چیزی خوب به نظر می‌رسد، اما بعد می‌فهمید که تصور نادرستی داشته اید و استدلال‌هایتان نیز نادرست به نظرمی‌آیند. حتی اشتباهات افراد دیگر نیز می‌تواند شما را به دردسر بیندازد. به جای بدتر کردن اوضاع، همان کاری را بکنید که وقتی شکست می‌خورید باید انجام دهید: توقف!! تاموقعی که شرایط خود را دوباره به دست نیاورده اید هیچ قدمی‌برندارید. اگر لازم بود می‌توانید در انتخاب راه از کسی کمک بگیرید؛ بعد و فقط بعد از این کار! می‌توانید راهی که انتخاب کرده اید را ادامه دهید.

دی:

شما دلتان می‌خواهد همه چیز کند تر پیش برود، و قبل از شروع کردن یک کار جدید کار دیگر را تمام کنید. متاسفانه شرایط جدید شاید انقدر موافق نباشد و شاید مجبور شوید قبل از به دست اوردن آمادگی لازم پروژه بعدی را شروع کنید. شما نمی‌توانید آنچه را که باید بر پایه اعتقادات‌تان انجام دهید را پیش داروی کنید. معوق گذاشتن داوری عاقلانه است، اما لازم است که حداقل حدس و گمان بزنید. اگر خودتان انتخاب کنید، می‌توانید تا هفته بعد روشهای قدیمی‌خود را برگردانید.

بهمن:

ملاک قرار دادن رویاهایتان برای زندگی اکنون برای شما یک موهبت به شمار می‌آید. از یک سو آنها به شدت الهام بخش هستند، خصوصا وقتی که ایده‌های خود در مورد آینده را با یکی از دوستان خود مطرح می‌کنید. ولی از سوی دیگر شما امروز می‌توانید چنان غیر واقع بین باشید که خودتان را در دام شکست بیندازید. برای کسب کردن بهترین نتیجه با استفاده از عقل سلیم بین رویاهایتان تعادل برقرار کنید. سرتان را بالای ابرها نگه دارید، اما پاهایتان را محکم روی زمین بچسبانید!!

اسفند:

امروز در حالیکه آدرنالین‌تان بالا رفته و نیاز فوری به چیزهایی که نیاز داری پیدا می‌کنید، شما خیلی عجله دارید و آماده اید که موانع را از سر راه بردارید. شما در فکر این هستید کاری را انجام دهید که تمام کسانی که فکر می‌کنند شما را خوب می‌شناسد را شگفت زده کنید. الان وقت این است که تمام فرضیه‌ها در مورد خودتان را باطل کرده و پیش داوری‌هایی که تنبل جلوه تان می‌دهند را از بین ببرید. خوشبختانه خودتان هم می‌دانید که تا موقعی که وقت موعود فرا نرسیده نباید دست به عمل بزنید.

جهان فرهنگی


حقیقت و هویت هر جامعه به فرهنگ آن است و تاریخ هر قومی از اقتدار و استمرار فرهنگ آن قوم پدید می آید و فرهنگ، ریشه در آگاهی و اراده انسانها دارد و به همین دلیل تغییر تاریخ با تغییر فرهنگ و تبدیل ابعاد درونی آدمیان قرین و همراه است و خداوند سرنوشت هیچ قومی را تا زمانی که در درون آنها تغییر رخ ندهد دگرگون نمی کند. ان ا... لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.

سطوح و ابعاد فرهنگ
فرهنگ لایه ها، سطوح و ابعاد مختلفی دارد. آرمانها و اهداف در عمیق ترین لایه و سطح آن قرار دارند و شناخت انسان از خود و جهان و معرفت او از هستی و تصویری که انسان از آغاز و انجام خود دارد در مرکز این لایه واقع شده است و این شناخت می تواند هویتی دینی یا اساطیری، معنوی یا سکولار و دنیوی، توحیدی و یا الحادی داشته باشد و همچنین شناخت مزبور به لحاظ روش شناختی می تواند وحیانی، شهودی، عقلانی و حسی باشد. هنجارها، قوانین و مقررات اجتماعی در سطح و لایه بعدی قرار گرفته و متأثر و متناسب با لایه پیشین می باشد؛ نهادها و سازمانهای اجتماعی بر اساس آرمانها، هنجارها و مقررات یادشده، و به دنبال آن زبان و نهادها و همچنین مهارت ها و فن؛ وری های مختلف در سطوح بعدی قرار می گیرند. تمدن، تجسد و صورت ظاهری و آشکار فرهنگ است. هر کدام از ایدئولوژی، سیاست و اقتصاد ضمن آنکه در یکی از سطوح فرهنگی بروز و ظهور بیشتر می یابند، از ابعاد مختلف فرهنگ نیز حکایت می کنند. پروسه و پروژه جهانی شدن
جهانی شدن یک فرهنگ پروسه یا پروژه است؟ پروسه فرایندی طبیعی است که بدون قصد و تدبیر ویژه انجام می شود و پروژه فرایندی است که از مسیر، طرح، برنامه و با هدف مشخص و از قبل تعیین شده شکل می گیرد. فرهنگی که ظرفیت جهانی شدن دارد، در پرتو آرمانها و معرفتی که از جهان و انسان دارد، در قالب هنجارها و ارزش های خویش به طور طبیعی رشد خود را آغاز می کند. این رشد الزاماً خود آگاه و در قالب یک برنامه ریزی ویژه شکل نمی گیرد، هر چند خود آگاهی نیز پدیده ای است که در مسیر رشد و توسعه فرهنگ به وجود آمده و برای غلبه بر موانع مورد استفاده قرار می گیرد.
هر فرهنگ برای غلبه بر موانع طبیعی و هم چنین انسانی به تناسب ظرفیت خود عمل می کند. نکته مهم این است که جهانی شدن یک پروژه واحد برای همه فرهنگ ها نیست، بلکه هر فرهنگ پروسه ای مناسب با خود دارد و این امر فرهنگ های مختلف را به طور طبیعی در مراحل رشد و توسعه آنها در معرض اصطکاک قرار می دهد و آنها را به صورت موانع فرهنگی در قبال یکدیگر قرار می دهد و در هنگام مواجه با مانع پروژه هایی نیز شکل می گیرد.
این پروژه ها می تواند در قالب گفتگو و تعامل فرهنگی باشد. پروژه می تواند به اصلاح و تغییر فرهنگی و یا بازسازی فرهنگی ختم شود و می تواند استیلا و غلبة اقتصادی و سیاسی را جستجو نماید
امپریالیسم فرهنگی
.
امپریالیسم فرهنگی گونه‌ای از امپریالیسم است که می‌توان آن را به این صورت تعریف کرد: کاربرد قدرت سیاسی و اقتصادی برای پراکندن ارزش‌ها و عادت‌های فرهنگ متعلق به آن قدرت در میان مردمی دیگر و به زیان فرهنگ آن مردم. امپریالیسم فرهنگی می‌تواند یاری دهنده‌ی امپریالیسم سیاسی و اقتصادی باشد. چنانکه، مثلاً فیلم‌های آمریکایی برای فرآورده‌های امرکایی تقاضا پدید می‌آورند.[۱]
امپریالیسم فرهنگی، به استفاده از قدرت سیاسی و اقتصادی، برای قبولاندن ارزشهای فرهنگی متعلق به قدرت استعمارگر در میان مردم جامعه هدف گفته می‌شود که بطور مستقیم فرهنگ آن جامعه را مورد یورش قرار می‌دهد.
اهمیت مضاعف امپریالیسم فرهنگی از این جهت است که استعمارگران به وسیلهٔ آن پایه‌های تسلط سیاسی-اقتصادی را محکم کرده و حتی زمینه‌های اساسی آن را ایجاد می‌کنند. بدین وسیله که با ترویج فرهنگ خود، به تدریج جامعه هدف را با خودبیگانگی روبرو می‌کنند.
ترویج کردن الگوها و راه و رسم زندگی مصرفی و تجمل گرا و عقایدی که توجیه کننده ارزشهای فرهنگ تحمیلی باشند و نیز پرورش تحصیلکردگان وابستهستعمار دورهٔ باستان اولین دوره‌ از استعمار در سطح جهان است. تاریخ استعمارگری با دست‌اندازی‌ فنیقی‌ها بر کرانه‌های دریای مدیترانه آغاز می‌شود.
استعمار غربی
دومین دوره از روند استعمارگری در سطح جهان در قرون ۱۵ و ۱۶ اتفاق افتاد. مستعمره‌های ایتالیایی به دوره‌ای از تاریخ استعمار که مرکز آن مدیترانه بود پایان داد، و از آن پس تاریخ استعمار بر محور اقیانوس‌های اطلس-هند، و سپس اقیانوس آرام گشته‌است. از0 این دوره‌است که نفوذ اروپا در دنیای غیر اروپایی گسترش می‌یابد. کشف قارهٔ امریکا دولت‌های بزرگ اروپایی (اسپانیا، پرتغال، فرانسه، انگلستان، هلند) را برانگیخت که به تصرف سرزمین‌های تازه یافتهٔ آن قاره بپردازند و این سرآغاز استعمار جدید و تشکیل امپراتوری نو است.[۱]

امپراتوری اسپانیا در امریکای مرکزی و جنوبی در اوایل سده شانزدهم وسعت گرفت و دولت پرتغال که برزیل را تصرف کرده بود، به کرانهٔ غربی چشم داشت.از این زمان فرانسه، انگلستان و هلند هم به پیروی از اسپانیا و پرتغال وارد میدان شدند، و در امریکای شمالی، جزایر هند غربی، کرانه‌های افریقا و آسیا چندین مستعمره و ماندگان تجارتی برای خود فراهم کردند. اگرچه به دنبال آنان دانمارکی‌ها و سوئدی‌ها هم در این موج گسترش‌گری و استعمارگری شرکت جستند، اما در سده‌های هفدهم و هجدهم دولت‌های اروپای غربی پیشگام استعمار بودند. در این دوره، انگیزه‌های استعمار بیشتر همان انگیزه‌های دوره‌های پیشین بود یعنی دست یافتن به منابع تازه یا گسترش داد و ستد بازرگانی، ولی حادثه‌جویی و فشار مذهبی و سیاسی هم در مهاجرت اروپاییان و تشکیل مستعمره‌ها بی‌اثر نبود.

پس از آن دورهٔ جنگ‌های تسعماری آغاز شدو چند جنگ بین دولت‌های اروپایی سبب دست به دست گشتن مستعمره‌ها شد. هلند بر سر جزایر سپیک بر پرتغال چیره شد، انگلستان برای چنگ انداختن بر بازرگانی کرانه‌های افریقا و هند با فرانسه از در جنگ در آمد، و سرانجام، مستعمره‌های فرانسه در کاندان و برخی جزایر هند غربی زیر نظارت انگلستان قرار گرفت. قرن هفدهم دورهٔ رشد شتابان سیاست استعماری بود و دو عامل در پیروزی‌های دولت‌های استعمارگر نقش عمده و سرنوشت‌ساز یافت، یکی قدرت نیروی دریایی برای از بین بردن رقیبان، و دیگری، تولید یا فرام کردن کالاهای صنععتی برای حمل به مستعمره‌ها با کشتی. اسپانیای قرن هفدهم این هر دو را نداشت و هلند یایاری رقابت با فراسنه و انگلستان را نداشت، و درنتیجه این دو دولت سرآمد دولت‌های استعمارگر شدند. این دوره از تاریخ استعمار در اواخر قرن هجدهم به پایان رسید.[۱]، از شیوه‌های تحقق این امر است
استعمار نو.
اهمگام با تحولات پس از جنگ جهانی دوم و سلب امکان استعمار کشورها بصورت مستقیم و مستعمره، سیاست‌های جدیدی تحت عنوان استعمار نو بکار گرفته شد و شیوه‌های استعمار کلاسیک به کار خود پایان داد. این روش، شامل شیوه‌هایی چون تک‌محصولی کردن کشورهای جهان سوم، سرمایه‌گذاری‌های خارجی توسط کشورهای ثروتمند و غیره می‌شود.
بیداری اسلامی
تحولات در خاورمیانه و منطقه تقریبا تكرار انقلاب اسلامی ایران است. ایران امروز مقتدر از ایران قبل از انقلاب اسلامی است؛ حداقل در حوزه سیاسی كه مردم دارای حق و تعیین حق سرنوشت هستند
مدینه تغلب.
مدینه تغلب(غلبه): جامعه ای که غلبه بر مردم به واسطه قدرت تنها اساس سیاست ورزی حاکمان است.
سکورالیسم
مهمترین ویژگی هستی شناختی فرهنگ معاصر غرب و به معنای رویکرد دنیوی و ای جهانی به هستی و جهان میباشد
اومانیسم.
اومانیسم مكتبى برخاسته از غرب است كه به معناى اصالت دادن به انسان است. این طرز تفكّر داراى ویژگیهایى است كه از شرایط فرهنگى غرب الهام گرفته است. و تركیب «اومانیسم اسلامى» كه تركیبى ابداعى از سوى برخى متفكّرین مسلمان است ظاهراً به معناى انسان مدارى اسلامى و دیدگاه هاى اسلام درباره انسان مى باشد.
لیكن باید توجّه داشت كه چنین تركیب هایى اصولا صحیح نیست. همچنان كه گذشت اومانیسم، مكتبى برخاسته از فرهنگ مادّى گرا و از دین بریده غرب است و بعد از آنكه انسان از آسمان (خدا و وحى و معنویّت) جدا شد و تمام توجّه خود را به طبیعت و تسخیر آن دوخت، همه چیز و مدار همه چیز انسان شد. مى توان از دیدگاههاى اسلام درباره انسان و انسان شناسى سخن گفت بى آنكه نیازى به عاریّت گرفتن اصطلاحات ناهمگون و غیر متناجس غربى باشد

استعمار فرا نو
قدرت‏هاى استعمارى براى حفظ سلطه خود، در هر عصرى با ابزارهاى نو به استعمار كشورها و ملت‏ها پرداخته‏اند؛ در دوره‏هایى با حمله مستقیم نظامى به غارت منابع طبیعى و حتى انسانى اقدام مى‏كردند، اما پس از بیدارى ملت‏ها، به شیوه نوین استعمار متوسل شدند: سلطه از طریق حكومت‏هاى به ظاهر مستقل، ولى وابسته به قدرت‏هاى استعمارى. این شیوه نیز تا مدت‏ها جزو اصلى‏ترین شیوه‏ها محسوب مى‏شد، اما با گسترش آگاهى ملت‏ها و نیز ضربه‏هایى كه از سوى قدرت‏هاى وابسته به ملت‏ها وارد شد، مقاومت‏هاى ضداستعمارى و استبدادى گسترده‏اى در جهان شكل گرفت و این شیوه استعمارى با چالش جدى مواجه شد. با گسترش وسایل ارتباط جمعى و تبدیل شدن جهان به یك دهكده جهانى و كم‏رنگ شدن حاكمیت‏هاى ملى، این امكان براى قدرت‏هاى استعمارى فراهم شد تا با استفاده از ابزار رسانه‏اى به توسعه‏طلبى استعمارى خود در عرصه‏هاى فرهنگى، سیاسى و اقتصادى بپردازند.
عصر نبوی


فاق در کاربرد اسلامی آن به معنای پنهان کردن کفر و تظاهر به اسلام است که برای اولین بار به این معنا در قرآن کریم و احادیث به کار برده شده است.
اما ریشه این واژه که در کتب لغت در غیر این معنای اسلامی به کار برده شده متعدد است از جمله: به معنای رونق یافتن معامله، کثرت مشتری، رایج شدن بازار، شیوع مرگ و
موت([1]) به معنای فانی شدن و به سر رسیدن([2]) به معنای کانال و تونل زیرزمینی که راه خروجی به یک مکان دیگر دارد([3]) و به معنای سوراخ مخفی لانه موش صحرایی.
از میان این ریشه ها دو تای آن به معنای واژه نفاق نزدیک تر به نظر می رسد; یکی اینکه نفاق از نفق به معنی نقب و کانال زیر زمینی گرفته شده باشد، دیگری اینکه از کلمه نافقاء به معنای یکی از سوراخ های لانه موش صحرایی گرفته شده باشد. معروف است
مدیبه فاسقه
فرهنگی که عقاید ارزش ها هنجار ها و رفتارهای آن مطابق نیازهای فطری باشد همان فرهنگ حق است. فارابی جامعه ای را که عقاید و ارزش های آن حق باشد اما هنجارها و رفتارهای آن موافق با حق نباشد مدینه فاسقه مینامند.
فرهنگ غرب
فرهنگ غرب، فرهنگ برنامه ریزی برای فساد انسان است، فرهنگ دشمنی و بغض با ارزشها و درخشندگیها و فضیلتهای انسانی است، فرهنگی است كه همچون ابزار در اختیار خداوندان زور و زر و امپراتوران قدرت است. با این فرهنگ، درصددند نسل بنی آدم را از همه فضایل انسانی تهی دست كنند و انسانها را به موجودات فاسد و مطیع و تسلیم و غافل از یاد خدا و معنویت تبدیل كنند. منافع آنها، جز از طریق گسترش این فرهنگ تأمین نمی شود. این فرهنگ، برهنگی و اختلاط و امتزاج بی قید و شرط زن و مرد با هم است كه یكی از پایه های اصلی فرهنگ غربی می باشد و از روز اول، برای فساد انسانها و خروج انسانیت از دایره فضایل انسانی بنیانگذاری شد. آنها كه دلشان برای انسانیت نسوخته است.
بزرگترین ایستگاههای تلویزیونی و رادیویی، از آن صاحبان بزرگترین كارخانه ها و معادن و منابع و عظیمترین ثروتهاست. تشكیلات صهیونیستی، برای فساد نسل بشر، از حدود صد و پنجاه سال پیش، شروع به برنامه ریزی و اشاعه فساد و فحشا كرده اند. آنها زنها را از عفت بشری خارج ساختند؛ به طوری كه حتی زنهای اروپا و آمریكا هم، به شدت پنجاه سال اخیر دچار فحشا و فساد و دوری از فضایل انسانی نبوده اند! زنان كشورهای اسلامی و دیگر كشورهای دوردست كه جای خود دارد. همچنین مردها را به فساد و راحت طلبی و تنبلی و عشرت جویی و مصرف گرایی كشاندند و به قبول وضع زندگی حیوانی واداشتند. برای این كه از طرف مردها و زنهایی كه در كشورهای مختلف عالم، زیر فشار استبداد و استعمار این قدرتها قرار می گیرند، تهدید نشوند، مغزها را فاسد كردند.
سکورالیسم پنهان
سکورالسم پنهان شامل دیدگاهها فلسفه ها و جهان بینی هایی است که به نفی ابعاد معنوی هستی نمیپردازند بلکه بخشهایی از عقاید معنوی و دینی را در خدمت نظام دنیوی و این جهانی به خدمت میگیرند.
سکورالیسم آشکار
فلسفه ها و عقایدی را شامل میشود که به صراحت ابعاد متافیزیکی و فوق طبیعی را انکار میکند این دسته از عقاید مکاتب مختلف ماتریالیستی و ماده گرایانه را تشکیل میدهد


خاطرات حمید داود آبادی

روزی است مثل روزهای دیگر. هشتصد شهید را مردم تشییع کرده و بردوش می برند تا محل معراج شهدای تهران. سخنرانی می شود. سینه زنی، مداحی و خداحافظ. من نمی روم. طبق روال همیشگی می مانم تا سوژه شکار کنم. زمزمه ای میان بچه های معراج است. می گویند: سه تا از شهدا گوشتی هستند ... بدن شان سالم است ...
جا می خورم. خیلی جالب است پس از سیزده سال، بدن سالم باشد. می روم سراغ شان. سراغ حاجی بیرقی مسئول معراج شهدا؛ قبول نمی کند که عکس بگیرم. سراغ همه می روم. سید حسینی، رنگین و هر کس که می شناسم. نمی شود. آخرش حاجی بیرقی می گوید:
حالا برو تا بعدا ببینم چی می شه ...
*
چه قدر سخت بود. به هردری زدم، نمی شد. عجیب به سرم افتاده بود بروم تفحص. به هر کسی می گفتم، سریع بهانه می تراشید. نه سابقه جبهه برای شان اهمیت داشت و نه خبرنگاری. دست آخر دوستی و رفاقت و در یک کلام پارتی بازی، کار خودش را کرد و رفتم. محمد شهبازی و سید احمد میرطاهری واسطه شدند تا بروم و چشمم بیفتد به فکه و شهدا.
*
ساعت از یک نیمه شب گذشته است. ساک دوربین را می اندازم دوشم. پسرکوچکم سعید که هنوز بیدار است، بهانه می گیرد. می گویم:
- می رم معراج شهدا عکس بگیرم.
می گوید: تو که صبح اون جا بودی، دیگه این وقت شب از چی می خوای عکس بگیری؟!
ولی می روم. خیابان ها خلوت است و سکوت حکم فرما. گاز موتور را می گیرم. ذکریات ومراثی ای را که درذهن دارم، با خود زمزمه می کنم. همه اش فکر این هستم که با چه صحنه ای روبه رو خواهم شد. چه گونه بدن شان سالم مانده. چه سرّی در میان است؟ در همین افکار غوطه ورم که یکی دوبار نزدیک است تصادف کنم.

http://davodabadi.persiangig.com/1shahid%20gomnam%20%283%29.jpg


می رسم به کوچه محل معراج شهدا. سربازی در را باز می کند و داخل می شوم. کامیون ها روشن هستند و منتظر تا شهدا را داخل شان بگذارند. هرکدام متعلق به یک شهر و شهرستان هستند. سراغ حاجی بیرقی را که می گیرم پیدایش می کنم. در حیاط پشت دارد ترتیب قرارگرفتن شهدا را درکامیون وارسی می کند. خیلی دقت دارد تا اشتباهی صورت نگیرد. جلو می روم و خسته نباشید و سلام و علیک. تعجب می کند. چشمش که به ساک دوربین عکاسی روی دوشم می افتد، با خنده ای که انبوه خستگی کار چندروزه اخیر از آن سرازیر است، می گوید:
- این وقت شبم ول نمی کنی خبرنگار؟ مگه تو خونه و زندگی نداری؟
- خودتون گفتین که بعدا بیام. حالا هم اومدم ...
با تعجب می گوید:
- برای چی؟
تا می گویم آمده ام تا از آن شهدا عکس بگیرم، خنده ای می کند و می گوید:
- وقت گیر آوردی ها. مگه روز خدا رو ازت گرفتن؟
و نمی شود.
سرشان بدجوری شلوغ است.حق هم دارند. اصرارهایم ثمری نمی بخشد، ناکام و شکست خورده برمی گردم خانه. خیلی حالم گرفته می شود. بغض گلویم را می خراشد که نکند نتوانم آنها را ببینم. می گویند دوتای آنها پلاک ندارند، فقط چهره شان مشخص است. هرکس می تواند باشد. هاتفف بوجاریان، طوقانی، دائم الحضور یا ...
*
چه قدر سخت بود و عذاب آور. چشم ها زُل زده بودند به محلی که پاکت بیل مکانیکی فرود می آمد. همه را هیجان و اضطراب فراگرفته بود. هرکس می خواست اولین نفری باشد که بدن شهید را می بیند. لب ها می جنبیدند. همه ذکر می گفتند. صلوات بازارش در فکّه گرم بود. پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی، بر سنگر دیده بانی پاسگاه30 فکه در احتزاز بود. خورشید دیگر داشت درپشت تپه ها فرومی رفت. سرخِ سرخ شده بود. هربار بیل مکانیکی زمین را می کند، با خود می گفتم:
حالا کدام شهید را با چه چهره و مشخصاتی پیدا خواهیم کرد؟
ولی نشد. وقتی سوار ماشین شدیم که برگردیم، دیگر هوا تاریک بود. کسی جز ما، در راه نبود. جاده شنی را زیرپا گذاشتیم تا دوباره فردا صبح به امید خدا، همین راه را باز گردیم.
*
دو روزی از وعده ای که حاجی بیرقی داده، می گذرد. هرچه اصرار می کنم، ثمری نمی بخشد. هزار صلوت نذر می کنم. و این آخرین سلاح درماندگی ام است.
صبح است و یک راست از سرکار آمده ام معراج شهدا. همه هستند. سیداحمد حسینی را می کشم یک گوشه و می گویم:
- پدرآمرزیده بگم جدّت چی کارت کنه؟ مگه خودت نگفتی بعدا؟
می خندد و می گوید:
- من که به کسی قول ندادم!
رنگین هم می اندازد گردن حاج بیرقی و می گوید:
- هر چی که حاجی بگه.
آقای آشنا هم که دیگر هیچ؛ تا حاجی بیرقی نگوید اصلا نمی خندد! بدجوری حالم گرفته می شود. دست از پا درازتر می خواهم برگردم. دو سه روز دیگر تاسوعا و عاشوراست.
می گویند یکی از آنها را می خواهند روز عاشورا تشییع و دفن کنند. اگر او را نبینم، خیلی بد می شود. حتما باید او را ببینم.
*
آفتاب بهاری در فکه با گرمای تابستانی می تابید. عرقِ صورت ها با چفیه پاک می شد. کنار سیداحمد میرطاهری ایستاده بودم. علی آقا محمودوند - همان گونه که بچه ها صدایش می زنند - پشت بیل مکانیکی نشسته بود و کار می کرد. بر روی بازوی بیل، این شعر با خطی زیبا نوشته شده بود:
گُلی گم کرده ام می جویم او را            به هر گُل می رسم می بویم او را
اگر جویم گلم را در بیابان                      به آب دیدگان می شویم او را
هربار پاکت بیل میان گُل های کوچک سفید و زرد در سینه سخت زمین فرومی رفت، این شعر را با خود زمزمه می کردم.
چشم هایم گرد شده بود به زیر پاکت بیل. در همان حال با آقاسید حرف می زدم. از خاطراتش می گفت ... ناگهان سیاهی پوتینی مرا واداشت تا فریاد بزنم:
- علی آقا نگه دار ... علی آقا نگه دار ...
به محض این که بیل از حرکت بازایستاد، پریدم وسط چاله. خودش بود، شهید. ذکر صلوات فراگیر شد. آن قدر که نگهبان پاسگاه30 در برجک نگهبانی، سرک کشید تا ببیند چه پیدا کرده ایم.
آرام و با احتیاط فراوان، پنداری ارزش مندترین چیز را یافته اند، خاک ها را با ملایمت تمام کنار زدند. آرام و بدون این که ضربه ای به استخوان ها و اسکلت بدن شهید وارد شود. چه قدر احساس دل سوزی! انگار بدن انسان زنده ای را از زیرخاک بیرون می آورند. به شایعات و چرت و پرت هایی که در شهر و حتی بین بچه های خودی رواج داشت، نمی آمد. باید دید تا فهمید.
جمجمه شهید که پیدا شد، همه صلوات فرستادند. آخرش چشمم به جمال آن شهیدی که هرلحظه منتظر آمدنش بودم، روشن شد.
*
گلعلی بابایی هم آمد به معراج. دست آخر او را پُرمی کنم تا به حاجی بیرقی بند کند. حاجی می گوید:
- روز تاسوعا بیایید برای دیدن و عکس گرفتن.
ساعت شش یا هفت است دیگر آفتاب می خواهد وداع کند. خیلی حالم گرفته می شود. سه چهار روز است می آیم و می روم، ولی سعی می کنم از پا نیفتم. اگر قرار باشد در تهران این گونه زود ناکام و ناامید شوم، پس بچه هایی که یک هفته یا ده روز تمام زمین و زمان فکه را می کاوند بلکه یک شهید پیدا کنند، باید چه کنند؟

دیگر واقعا ناامید شده ام. آخرش حاج بیرقی راضی می شود و به آشنا می گوید:
اینارو ببر سالن و فقط آن دوتا شهید رو نشون شون بده. بذار اینم عکس بگیره.
کلی خوشحال می شوم. باورش برایم مشکل است. داخل سالن می شویم. سر از پا نمی شناسم. آشنا جلوتر می رود و درِ سردخانه را باز می کند. وقتی علت در سردخانه گذاشتن آنها را می پرسم، جواب می گیرم:
- از بس بچه ها می آیند اینها را نگاه کنند، در سردخانه پنهان شان کرده ایم.
دوتابوت کوچک شاید هرکدام به طول یک متر، از سردخانه خارج می شوند. در ندارند، فقط روی شان پرچم انداخته اند. با ذکر صلوات جلو می روم. گلعلی بابایی هم فقط ذکر می گوید. پرچم را آرام و با احترام خاص کنار می زنم. الله اکبر!

http://davodabadi.persiangig.com/1shahid%20gomnam.jpg


چهره ای به روشنی خورشید مقابل دیدگانم ظاهر می شود. چه قدر زیباست. هرچه بخواهم بگویم، خود تصویر می گوید. یک لحظه احساس می کنم تابلوی نقاشی ای جلویم پرده برداری  می شود! گیج و مبهوت می شوم. مقابلش زانو می زنم. جلوتر می روم. گلعلی بابایی می گوید:
- مگه نمی خوای عکس بگیری؟
یادم می اندازد! سریع دوربین را آماده می کنم. از پشت ویزور دوربین هم می شود حال کرد!
هر چه صورت را در چشم دوربین قرار می دهم، راضی نمی شوم و شاید او هم راضی نیست. هر دفعه دکمه شاتر را می زنم، قدمی جلوتر می روم. و بازعکس دیگر.
*
محل کشف بدن را کاملا وارسی نمودیم. خاک های منطقه را با سَرَند جست وجو کردیم؛  ولی از پلاک شهید هیچ خبری نشد. سرانجام وقتی ناامید از یافتن پلاک خواستیم به مقر برگردیم، سید میرطاهری درحالی که شهید را داخل کیسه ای پارچه ای سفید بردوش می کشید، رو به محل کشف، ادای برنامه های روایت فتح را درآورد و آوینی وار گفت:
- ای شهید، تو خود نخواستی پلاکت را به ما نشان دهی و خودت را به ما بشناسانی، اما چه  باک. هر چه خودت می خواهی ..!
*
حاجی بیرقی می گوید:
- این دو شهید پلاک ندارند و فعلا مجهول الهویه هستند؛ مگر این که خانواده های شان از روی چهره آنان را بشناسند. ولی آن یکی "عبدالله علایی کاشانی"، پلاک دارد. آن هم پلاکی که پوسیده و نصفه نیمه است و خیلی سخت توانستیم او را شناسایی کنیم.

http://davodabadi.persiangig.com/1shahid%20gomnam%20%281%29.jpg


گلعلی پرچم روی آن یکی را نیز کنار می زند. این چهره اش کامل تر است. نیمه بالایی بدن و یک دستش هم وجود دارد. حال اینها چه گونه مانده اند؟ الله اعلم.
ولی آن چهره چیز دیگری است. آرام صورت را برمی دارم. همه بدن اسکلت و استخوان شده اند و قسمت پشت سر، به طور کامل بر اثر ترکش خمپاره از بین رفته است. فقط جلوی صورت مانده است با چشمان، لبان و سیمای زیبا.
عکس پشت عکس. سیر نمی شوم. رویش را می بوسم. محاسن نرم و مژه ها برجای خود قراردارند. دستی برپیشانی و ابروهایش می کشم. سرگرم او هستم. سربازها می روند .فقط من می مانم و گلعلی بابایی. کلی صفا می کنیم. سعی می کنم از هر زاویه ای عکس بگیریم.
نیم ساعتی که می گذرد، آشنا می آید و می گوید:
- کارتون تموم نشد؟ بازم می خوای عکس بگیری؟
و من که نگاهم پشت دوربین است، فقط تبسمی تحویلش می دهم. بار دیگر پرچم را کنار می زنم و نگاهی و بوسه ای دیگر. هردو را می گذارند داخل سردخانه. می خواهیم برویم که حاجی بیرقی وارد سالن می شود. رو می کند به آشنا و می گوید:
- پیکر شهید علایی رو هم بیارید باز کنید.
جا می خورم. تابوت را که روی سه تابوت دیگر است، می آورند وسط سالن. پرچم را از روی آن می کشند. همه می نشینند. انگشت ها را می گذارند روی تابوت و ... فاتحه.

درِ تابوت باز می شود. بدنی به درازای کامل یک انسان، داخل آن قرار دارد. کفن را بیرون می آورند و روی زمین می گذارند. باز که می کنند، مات می مانم. بدنی کامل مقابلم دراز کشیده است. نیمه سالم. می گویند هر سه تای اینها را در منطقه طلائیه، همان جایی که زمستان سال 62 آتش و خون بود، یافته اند. حاجی می گوید:
- هنگامی که بچه ها پیکر شهید عبدالله علایی کاشانی رو پیدا می کنند، هنگام درآوردن از خاک، بیل به گردن او اصابت می کند و پنج - شش قطره خون از محل زخم بیرون می زند. قبل از این که درمورد چگونگی پیکر شهید به خانواده اش چیزی بگیم، چندتایی از بچه های سپاه رفتند خونه شون و از مادرش درباره حال و هوای معنوی عبدالله سوال کردند. او گفته بود هیچ وقت غسل جمعه اش ترک نمی شد، خیلی مقیّد بود به خواندن زیارت عاشورا و مدام به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) می رفت.

نمی دانم چه بگویم. سریع زانو بر زمین می گذارم و برگردنش که خاک روی آن را فراگرفته، بوسه می زنم. چند عکس که می اندازم، فیلم تمام می شود. بدن را داخل پارچه ای سفید می گذارند و با یک صلوات به محل قبلی منتقل می کنند.

http://davodabadi.persiangig.com/1shahid%20gomnam%20%282%29.jpg

خیلی عجولانه از حاجی بیرقیف آشنا، سیداحمد حسینی، رنگین و همه بچه های معراج شهدا تشکر می کنم. با گلعلی خداحافظی می کنم و سریع می روم به عکاسی در میدان فردوسی تا هرچه زودتر عکس هارا ظاهر کنم. خیلی اضطراب دارم که نکند عکس ها خراب شده باشند. نکند نور کافی نبوده باشد، نکند ...
و چندتایی از آن عکس ها می شوند این که می بینید.
حمید داودآبادی 1375


آخرین مطالب ...
» حجاب
» شهدای روستای درزی نقیب
» نظر سنجی
» وصیت نامه شهید محمد علی قاسمپور
» داستان
» کمک
» آرزوی بزرگ
» ویژگی یاران حضرت مهدی (عج
» قرآن علیه قرآن
» مدعیان دروغین
» شهدا شرمنده ایم
» شناخت کوتاه حضرت مهدی(عح
» گمشده
» وای
» مسوول
» بیانات
» ایمیل
» شعر اهانت و نبش قبر حضرت حجر بن عدی
» مرگ بر وهابی
» سخن

Home | FeedBack

Copyright © 2008 LoxBlog.Com . All Rights Reserved. Translation Www.NazTarin.Com